تاریخ انتشار : ۰۹ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۱:۰۴  ، 
کد خبر : ۳۲۵۴۴

خاورمیانه و اهداف راهبردی آمریکا


حسین حاجی

خاورمیانه از لحاظ موقعیت جغرافیائی در مرکز تقاطع سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا قرار گرفته است به طوری که از ناحیه کشور ترکیه به اروپا و از سرزمین مصر به قاره آفریقا متصل است. از لحاظ موقعیت استراتژیک آن هم باید گفت که بعد از پایان جنگ جهانی دوم هیچ منطقه ای از جهان به اندازه خاورمیانه آبستن حوادث و جنگ های متعدد نبوده است. مهمترین رخدادهای آن از سه دهه گذشته عبارتند از بحران انرژی درسال 1973، حمله رژیم اسرائیل به جنوب لبنان و در سال 1982، حمله شوروی به افغانستان در سال 1979، پیمان صلح بین مصر و اسرائیل (کمپ دیوید)، جنگ های داخلی در کشورهای لبنان، یمن و اردن، وقوع انقلاب اسلامی ایران، جنگ های اعراب و اسرائیل (1963-1973)، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال 1979، جنگ خلیج فارس در سال 1991 و نهایتا اشغال کشورهای عراق و افغانستان توسط آمریکا. این مصادیق نشان می دهد که خاورمیانه طی دهه های اخیر بحران خیزترین منطقه در کل جهان بوده است.

محدوده جغرافیائی:

خاورمیانه از جمله اصطلاحاتی است که در مورد محدوده و قلمرو جغرافیائی آن هنوز اتفاق نظر واحدی وجود ندارد و کاربرد آن نیز برای اولین بار به کمتر از یک قرن می رسد. در خاستگاه واژه خاورمیانه باید به این نکته توجه نمود که این کلمه یک اصطلاح وضع شده از سوی غربی هاست و مربوط به زمانی است که اروپا در مرکز قدرت جهان قرار داشت و اروپائیان منطقه خاور (شرق) را براساس جهت و فاصله دور یا نزدیک بودن به اروپا نگریسته اند و بر همین اساس قاره آسیا را به خاور دور، نزدیک و میانه نام گذاری کردند. ولی امروز به لحاظ قرارگرفتن کشورهای خاور نزدیک (ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین، اردن و مصر) در قلمرو خاورمیانه، عملا چیزی به نام خاور نزدیک رایج نمی باشد. در مورد ترکیب و تعداد کشورهای منطقه نیز اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی جغرافی دانان کشورهای شمال و شرق آفریقا را نیز جزو کشورهای خاورمیانه می دانند و عده ای دیگر نیز کشورهایی مانند پاکستان و افغانستان را از کشورهای خاورمیانه به حساب می آورند. بنابراین، تعریف ثابتی از این منطقه در ترکیب کشورها وجود ندارد، ولی به طور معمول کشورهایی چون ایران، ترکیه، عراق، عربستان سعودی، مصر، رژیم اسرائیل، لبنان، اردن، لیبی، یمن، اتیوپی، سومالی، کشورهای حوزه خلیج فارس، افغانستان و پاکستان در لیست کشورهای خاورمیانه قرار دارند، به این ترتیب، بیش از یک پنجم جمعیت کره زمین در قلمرو خاورمیانه زندگی می کنند.

وضعیت جغرافیائی:

خاورمیانه از نظر شرایط اقلیمی از آب و هوای ناهمگونی برخوردار است؛ تابستان های آن گرم و خشک است و زمستان هایی نسبتا کوتاه دارد و بیشترین بارندگی رانیز در بهار دارد.

در ماه های تابستان به ندرت بارش صورت می گیرد و همین کمبود آب باعث تنش و اختلافات میان کشورهای منطقه می شود و امروز شاهد هستیم که منازعاتی بر سر «مالکیت منابع آب» در چند حوزه رودخانه ای از قبیل اختلاف سه کشور عراق ترکیه و سوریه بر آب رودخانه فرات، مصر و سودان در مورد آب رودخانه نیل و رژیم اشغالگر قدس با اعراب محلی و کشور لبنان بر سر منابع آب وجود دارد.

کشورهای خاورمیانه و نظام جهانی:

کشورهای خاورمیانه به جهان سوم تعلق دارند و کشورهای مسلمان را تشکیل می دهند. مجموعه این کشورها بنا به دلایلی از جمله استعمار، هنوز مراحل اولیه صنعتی شدن را طی می کنند و به علت نداشتن توان تبدیل مواد، به شدت وابسته به صادرات موادخام و واردات کالاهای مصرفی و تجهیزات و تکنولوژی می باشند. به عنوان نمونه کل تولید ناخالص ملی 22کشور عضو اتحادیه عرب از تولید ناخالص ملی کشور اسپانیا کمتر است و یا سهم کشورهای عرب در خاورمیانه در کل تولیدات کتاب جهان تنها

1/1 درصد است و 15% آنرا نیز کتاب های مذهبی تشکیل می دهد. ولی تعداد کتاب هایی که به زبان یونانی ترجمه می شود، 5برابر کل کتاب هایی است که به زبان عربی ترجمه می شود. این در حالی است که تنها 11میلیون نفر به زبان یونانی صحبت می کنند. مع الوصف علیرغم موقعیت راهبردی خاورمیانه و داشتن ثروت نفت و منابع زیرزمین، این منطقه به شدت از عدم رشد و توسعه اقتصادی رنج می برد و از بزرگترین بازارهای غیرمولد و مصرفی جهان محسوب می شود.

ضمن این که از نظر سیاسی نیز متأسفانه اکثراً وابسته به قدرت های بزرگ جهانی هستند.

ویژگی های خاورمیانه:

الف: اهمیت اقتصادی:

 هرچند که خاورمیانه و قلب آن یعنی منطقه خلیج فارس دارای تمدن، تاریخ و فرهنگ کهنی می باشد، اما آنچه که این منطقه را در جهان به این درجه از اهمیت رسانده است، «نفت» آن می باشد. امتیازی که هیچ ویژگی دیگری نمی تواند در دنیا با آن رقابت کند، و این منطقه دارای بزرگترین ذخایر انرژی در جهان است. ذخایر نفتی شناخته شده کشورهای حوزه خلیج فارس 360 میلیارد بشکه است یعنی 64% از ذخایر نفتی جهان متعلق به هفت کشور حوزه خلیج فارس است. مهمترین و بیشترین ذخیره نفت به ترتیب در عربستان 2/163 میلیارد بشکه، کویت 4/65، عراق 59، ایران 56، امارات 5/7، قطر 7/3و بحرین 4/2 می باشد. بدین ترتیب درآمدهای ناشی از نفت این کشورها از سال 1973 تا 1993 به بیش از دو هزارو پانصد میلیارد دلار می رسد. براساس گزارش انجمن مستقل نفتی آمریکا (IPAA)، کشورهای عضو اپیک با در اختیار داشتن 4/8 میلیارد بشکه، در حدود 78% از ذخایر نفت جهان را به خود اختصاص داده اند و این در حالی است که تنها 5/6 درصد از مصرف جهانی نفت خام به این کشورها مربوط می شود. در این میان کشورهای عربستان، عراق، امارات، کویت، ایران و ونزوئلا 70 درصد ذخایر جهانی را در اختیار دارند و پنج کشور اصلی نفت خیز خلیج فارس (عربستان- کویت- امارات- عراق- ایران) با دارا بودن حدود 81 درصد از ذخایر اوپک، مهم ترین تولیدکنندگان و صادرکنندگان نفت خام هستند که بدون در نظر گرفتن آنها، نه می توان اوپک و ساختار آن را شناخت و نه بازار جهانی نفت را بررسی و تحولات آتی آنرا ارزیابی کرد. در این مقایسه آمریکا به تنهایی بیش از 25% نفت تولیدی جهان را مصرف می کند در حالی که کمتر از 3 درصد از ذخایر نفت خام جهان را دارد. اروپا نیز با داشتن کمتر از 12% از ذخایر نفت جهان بیش از 21 درصد مصرف جهانی نفت خام را به خود اختصاص داده است و کشور ژاپن با بیش از 7% مصرف نفت خام، اساساً فاقد ذخایر نفت است. با توجه به وابستگی و تک محصولی کشورهای خاورمیانه به ویژه در حوزه خلیج فارس به صنعت نفت که بین 95 تا 100 درصد از درآمد ارزی این کشورها از جمله ایران از فروش نفت بدست می آید، دو نکته از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ اول این که با درآمد عظیم نفت کشورهای خلیج فارس از جمله ایران و منطقه خاورمیانه، هنوز فاصله زیادی با صنعتی شدن دارند و دوم این که به سادگی می توان دریافت که امنیت این منطقه و جریان نفت برای کشورهای منطقه و همچنین واردکنندگان تا چه حد اساسی و حیاتی است و نفت چگونه به کالای استراتژیکی تبدیل شده و به خلیج فارس در هزاره سوم میلادی موقعیت بی نظیری بخشیده است که هیچ منطقه ای در جهان را نمی توان از این نظر با آن مقایسه کرد. علاوه بر این، طبق پیش بینی ها در 25 سال آینده ذخایر نفت تمام جهان به جز چهار کشور عمده یعنی ایران، عربستان، عراق و کویت تمام خواهد شد و کشورهایی که در حال حاضر دارای نفت هستند در آینده نیازمند نفت خلیج فارس خواهند بود. البته داشتن ذخایر نفتی به تنهایی فرصت محسوب نمی شود، چه این که بیشترین سهم از این فرصت ها را غربی ها به ویژه امریکا در مصرف و ذخیره سازی نفت برده اند. در کشورهای واقع در کرانه خلیج فارس علاوه بر تولید نفت، گاز طبیعی از منابعی است که به علت فراوانی ذخایر آن بر اهمیت این منطقه در خاورمیانه افزوده است. بطوری که کشورهای حوزه خلیج فارس قریب به 30% از کل ذخایر گاز جهان را به خود اختصاص داده اند و ایران با ذخیره فراوان گاز و از نظر تولید و استخراج آن در رأس کشورهای خلیج فارس قرار دارد. از نظر صنعت پتروشیمی نیز منطقه خاورمیانه نقش عمده ای در پیشرفت اقتصاد و توسعه صنایع ملت های جهان دارد و 4/1از محصولات صنعتی کشورهای پیشرفته اروپا از صنایع پتروشیمی خاورمیانه تامین می شود و سالانه 330 هزار تن اوره، 100 هزار تن اسید سولفوریک و 20 هزار تن ملانین و روزانه پنج هزار تن آمونیاک و متانول از کشورهای حوزه خلیج فارس به اروپا، آمریکا و اقیانوسیه صادر می شود.

ب- اهمیت فرهنگی:

منطقه خاورمیانه از دیرباز شاهد تولد ادیان بزرگی از جمله مسیحیت، یهودیت، زرتشت و اسلام بوده است. وجود دین مشترک اسلام که حدودا 95% از جمعیت خاورمیانه پیرو آن هستند، و نفوذ زبان عربی، وجود مراکز مقدس بیت الله الحرام- مسجدالنبی و اماکنی مذهبی چون مسجدالاقصی و عتبات مقدسه در عراق، ایران و سوریه و با داشتن ملیت ها، قومیت ها، فرهنگ ها و بعضا نژادهای مختلف، اما با محوریت اسلام، «یکپارچگی هویت» مشترکی را به وجود آورده اند و از نظر آمریکا مهمترین چالش امنیتی علیه تمدن (مسیحی- یهودی) غرب تلقی می شوند. پیروزی انقلاب اسلامی و در پی آن، برپایی نظام سیاسی مبتنی بر دین اسلام و گسترش اسلام خواهی، از مهمترین ویژگی های این منطقه می باشد که منافع ابرقدرت ها به ویژه امپراتوری آمریکا را به شکل خطرناکی مورد تهدید قرار داده است.

ج- اهمیت استراتژیک و نظامی:

خاورمیانه محل تلاقی سه قاره بزرگ آسیا، اروپا و آفریقا و مشتمل بر قلمروها و آبراه هایی است که در زمره پراهمیت ترین مناطق ژئواستراتژیک جهان می باشد. اهمیت استراتژیک و نظامی خاورمیانه به لحاظ مجاورت با دو اقیانوس اطلس و هند و وجود دریاهایی مانند دریای مدیترانه، دریای احمر، دریای خزر، دریای سیاه و همچنین خلیج فارس، از دیرباز مورد توجه کانون های قدرت جهانی بوده است علاوه بر این که وجود کانال ها و تنگه های استراتژیکی چون کانال سوئز (محل اتصال دریاهای مدیترانه و سرخ در مصر)، تنگه هرمز (محل اتصال خلیج فارس و دریای عمان)، تنگه های بسفر و داردانل (در شمال غرب ترکیه)، تنگه باب المندب (دریای سرخ به خلیج عدن در جنوب غربی عربستان)، تنگه جبل الطارق (اتصال دریای مدیترانه با اقیانوس اطلس)، نقش برجسته خاورمیانه را دو چندان کرده است. به همین منظور، تسلط بر این منطقه یکی از اصلی ترین منازعات دو ابرقدرت شوروی سابق و آمریکا در دوران جنگ سرد بود. در میان مناطق استراتژیک خاورمیانه، آبراه خلیج فارس و تنگه هرمز به لحاظ سوق الجیشی و ژئواستراتژیکی، یکی از چهارده نقطه مهم جهان به شمار می رود و بنا به نظریه دریاسالار (آلفرد ماهان آمریکائی 1902)، خلیج فارس هارتلند زمین بوده و تسلط بر آن تسلط بر جهان است. و این چیزی است که از گذشته های دور مورد توجه و نظر قدرت های میلیتاریستی بوده است. با پایان یافتن قرون وسطی در اروپا و متعاقب آن شروع دوره رنسانس و آگاهی یافتن اروپائیان از منابع ثروت های خاورمیانه، انگیزه تسلط آنان بر خلیج فارس را بیشتر نمود و پرتغالی ها (در سال 1497)، هلندیها (سال 1607)، فرانسویان (دهه ششم قرن هفده)، انگلستان در قرون 19 و 20 و آمریکائی ها از سال 1971 به بعد با تمام توان و قوای خود سعی در کنترل آن داشتند. علیرغم اینکه بخشی از نفت کشورهای حوزه خلیج فارس از طریق لوله به کشورهای مصرف کننده اروپا صادر می شود، ولی روزانه از تنگه هرمز از 15 تا 20 میلیون بشکه نفت توسط نفت کش های غول پیکر ترانزیت می شود ضمن این که صدها کشتی تجاری نیز روزانه از این آبراه عبور می کنند.

اهداف آمریکا در خاورمیانه

الف- تغییر جغرافیای سیاسی:

تغییر جغرافیای سیاسی همان طرح خاورمیانه بزرگ است و باید کشف خاستگاه این طرح را در گرو شناخت راهبرد امنیت ملی آمریکا جستجو کرد. این طرح یکی از برنامه های محوری در راهبرد امنیت ملی آمریکا برای مقابله با تهدیدات نامتقارن است. پس از 11 سپتامبر 2001 کمیسیون امنیت ملی آمریکا به ریاست سناتور «گری هارت» از سیاستمداران کهنه کار ایالت کلرادو به این نتیجه رسیدند که آمریکا علاوه بر تهدیدات متقارنی که از ناحیه قدرت های هم وزن و هم سنگ خود روبرو است، با تهدیدات نامتقارن حاصل از قدرت های ضعیف دولتی و غیردولتی نیز روبروست. چنانکه «جرج بوش» رئیس جمهور آمریکا، در مقدمه «استراتژی امنیت ملی آمریکا» با صراحت به تهدیدات نامتقارن از سوی کشورهای منطقه خاورمیانه اشاره کرده و می گوید بزرگترین خطری که آمریکا با آن روبرو است «تلاقی و اتحاد افراط گرایی و فن تکنولوژی است»، که منظورش همان دستیابی گروه هائی به اصطلاح تروریستی و کشورهای ضعیف دشمن آمریکا به سلاح های کشتارجمعی، به ویژه به تسلیحات هسته ای است. بر مبنای استراتژی امنیت ملی آمریکا، این تهدیدات که به شدت امنیت این کشور را به مخاطره می اندازد، حاصل سه عامل یعنی تروریسم، کشورهای یاغی، و سلاح های کشتار جمعی است. بنابراین، تغییر و تحول در جغرافیای سیاسی خاورمیانه، بخشی از راهبرد پیشگیرانه امنیت ملی امریکا در مقابل تهدیدات است. در طرح آمده است: «ما همچنین نبردی را در عرصه عقاید و افکار برای پیروز شدن در نبرد علیه تروریسم بین المللی آغاز خواهیم کرد و برای این کار تمام نفوذ ایالات متحده را بکار می بریم. با توجه به این جملات، بر هیچ کس پوشیده نیست که نقش آمریکا از نگاه رهبران این کشور از بدو تاسیس آن به سال 1776 تاکنون در صحنه جهانی در چارچوب راهبرد و جهت گیری جهان گرایی با استراتژی دکترین چهارگانه «مدافع آزادی، رهبر جهان آزاد، جمهوری امپریالیستی و ژاندارم جهانی» بوده است. این نقش های ملی چهارجانبه، سنت جهان گرایی در سیاست خارجی آمریکا را تشکیل می دهد که لازمه آن، مداخله آشکار و پنهان در امور داخلی دیگران، اعمال قدرت، نفوذ در عرصه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و سامان بخشی به جهان در راستای اهداف و آمال آمریکا است. البته چنین خواسته ای کاملا محقق نخواهد شد، مگر این که آمریکا با توسل به طرح های جدید گمراه کننده دیگر، مانند خاورمیانه بزرگ یعنی افزایش ترکیب کشورها در «کمیت منطقه ای» موفق بشود اهداف دلخواه و همه جانبه خود را در عرصه های سیاسی اقتصادی و فرهنگی به ذائقه ملل منطقه تحمیل نماید. در راستای تامین این هدف، «بوش» در انستیتوی آمریکائی «اینتر پرایز» اراده خود مبنی بر حاکمیت ارزش های دمکراتیک را در خاورمیانه ابراز داشت! و ضرورت ایجاد منطقه مبادله آزاد میان ایالات متحده و خاورمیانه تا 25 سال آینده را پیشنهاد داد. ضمن این که «دیک چنی» معاون وی، در مجمع جهانی اقتصادی «داووس» صراحتا سیاست دولت آمریکا دایر بر دموکراتیک ساختن خاورمیانه را بیان داشت، تا بلکه آمریکا بتواند با مفروضه هایی چون توسعه و اصلاحات سیاسی و جبران عقب ماندگی های اقتصادی و اجتماعی، آن هم از طریق تشویق و هدایت مردم منطقه به سوی مردم سالاری و بهبود وضعیت حقوق بشر، به خواسته های البته نامشروع خود در منطقه دست بیابد، و عملا اتحاد و همبستگی دینی، سیاسی و تاریخی ملت های مسلمان منطقه را با محوریت جمهوری اسلامی ایران مهار نماید. آنچه که گفته شد فقط بخشی از اظهارات و مصوبات کمیسیون امنیت ملی آمریکا برای به اصطلاح نجات خاورمیانه است! یعنی توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و مبارزه با تروریسم و رهایی از شر سلاح های کشتار جمعی؟! چه کسی نمی داند که همه اینها جز این که فقط در راستای تامین منافع نامشروع آمریکا باشد، برای کشورهای خاورمیانه چیزی به غیر از سراب و فریبی بیش نیست. زیرا رژیم اسرائیل غاصب به عنوان یکی از کشورهای خاورمیانه و هم پیمان آمریکا در زراد خانه های خود بیش از 200 کلاهک اتمی دارد و آشکارا حقوق ملت فلسطین را نادیده گرفته و مردان و زنان آواره و بی پناه را به طرز وحشیانه ای به قتل می رساند و سازمان مخوف آن موساد صدها نفر از رهبران جهادی را ترور می کند و آمریکا در زندان های ابوغریب و گوانتانامو به شکل هولناکتر از قرون وسطی، زندانیان را شکنجه می کند و جالب این که با این جنایات آشکار، شعار دمکراتیک در خاورمیانه هم سر می دهد! هنوز از یادها نرفته است که در ساعت 15/8 صبح 6 آگوست (15 مرداد) 1945 این اولین بمب اتمی آمریکا بر سر مردم غیرنظامی هیروشیما و ناکازاکی فرود آمد و هزاران زن، کودک و مرد ژاپنی را به کام مرگ فرو برد.

ب- تامین امنیت راهبردی اسرائیل و تضعیف انتفاضه فلسطین:

در نیم قرن اخیر اسرائیل همواره عامل اصلی جلوگیری و ممانعت از توسعه و امنیت پایدار کشورهای مسلمان خاورمیانه بوده است. اشغال فلسطین، جنگ با اعراب، حمله به لبنان، سرکوب انتفاضه و ترور رهبران فلسطین از جمله جنایات اسرائیل است رژیمی که در خاورمیانه دست به تهدید مداوم کشورهای منطقه زده و از هیچ تلاشی دریغ نکرده است. از نگاه واشنگتن و تل آویو، به هم ریختن آرامش و ایجاد رعب و وحشت در منطقه و تغییر وضع موجود به نفع خود، صورت مسئله جدیدی است که بر طبق آن، خاورمیانه ای ها به ناچار باید سرنوشت امنیت و مناسبات خود را مطابق منافع اسرائیل تعریف نموده و رقم بزنند.

ج- بر سر کار آوردن رژیم های دوست:

پس از حادثه 11 سپتامبر نگرش آمریکا در تعریف رژیم های دوست دچار تغییر شده و از نگاه استراتژی امنیت ملی آمریکا، رژیم ها و ملت های دوست جدید باید با مشارکت سیاسی مردم از برقراری و ثبات درازمدت برخوردار باشند تا ایالات متحده بتواند از کانال رسانه های آزاد، در مهندسی جامعه مدنی به دلخواه خود موفق عمل کند، و با ایجاد ارتباط و تعامل فکری مستقیم با ملت های منطقه، بتواند با انتخاب و استخدام نخبگان در تغییر فرهنگ سیاسی و الگوهای رفتاری ملل خاورمیانه و به تبع آن، تغییر ذهنیت همگانی که بخش اصلی آن را تشکیل می دهد، گام های موثری بردارد، تا از این طریق بتواند گرایش ملت ها و دولت ها را به سمت خود جلب نماید. در همین راستا، ایالات متحده کانون تحول در افکار عمومی مسلمانان منطقه خاورمیانه را ارائه قرائت جدید از دین اسلام می داند و از آن به عنوان «دین سازی»، به مدرنیزه کردن اسلام می اندیشد. البته تحقق آن را نیز از کانال «مبارزه با تروریسم» می داند. در این خصوص، «دانیل پایپس» از نئومحافظه کاران مشهور آمریکا، اظهار می دارد: تغییر و تحول فرهنگ های منطقه ای از طریق سیاست و تغییر رژیم های معارض جهت آینده سازی (امنیت سازی مطلق) محور این حرکت است و این همان آرزوی طرح پنج ضلعی پنتاگون یعنی (نخبه سازی، فرهنگ سازی، ملت سازی، دولت سازی و مذهب سازی) برای سلطه جهانی آمریکاست.

د- شعار تحول اقتصادی، سیاسی و فرهنگی:

از نگاه آمریکا، شعار تحولات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اساسی ترین بخش از تغییرات ساختاری در خاورمیانه است. چون این منطقه همواره از فقدان توسعه اقتصادی به شدت رنج می برد و به همین سبب، از مزایای اقتصاد جامعه جهانی عقب مانده است. با این ذهنیت که در چنین فضایی می توان با طرح اصلاحات همه جانبه در عرصه های گوناگون، مردم مسلمان خاورمیانه را دربین یک دوراهی تاریخی در انتخاب قرارداد، باید شرایط را به نفع واشنگتن رقم زد. واقعیتی که البته نه مطلق بلکه بشکل نسبی در کشور مسلمانی چون عراق و افغانستان درحال اتفاق افتادن است.

سران غیرمردمی این دو کشور قبلا تحت حمایت سیاسی و مالی دولت آمریکا بودند؛ اولین و بزرگترین حامی صدام در سرکوب مردم عراق و جنایت های بی شماری که درحق ملت خود و ایران و در جنگ هشت ساله انجام داد، آمریکا بود. اما واشنگتن وقتی منافع خود را در حذف دیکتاتور عراق دید، به اسم استقرار دموکراسی و مبارزه با سلاح های کشتار جمعی!کشور عراق را به اشغال خود درآورد و مردم عراق از این طریق از غل وزنجیر صدام رهایی یافتند، اما در حلقه جنایت جدید آمریکا گرفتار آمدند و اکنون هویت خود را هم درخطر می بینند و این یعنی عمل به حرف استراتژیست آمریکائی که معتقد است:

ما نه دشمن دائم و نه دوست دائم داریم، بلکه به منافع دائم می اندیشیم. این یعنی ماهیت آمریکا در چپاول نفت عراق و تخریب فرهنگشان! در کشور همسایه شرقی ایران، یعنی افغانستان، نیز سیاست آمریکا ماهیت فریب دارد؛ آمریکا در گام نخست، با حمایت از طالبان، جنگ و برادرکشی را تشدید کرد و سپس طالبان را ساقط و یک حکومت دلخواه خود را ایجاد کرد و دست به ایجاد آرامش کاذب در افغانستان زد و توانست در فضایی مساعد، با مردم فقیر معامله غذا در مقابل تحمیل «فرهنگ غرب» را اجرا کند، همان چیزی که آمریکا در استراتژی 25 ساله اول قرن 21 به آن می اندیشد.

بنابراین، آنچه در خاورمیانه و درمنظر افکار عمومی بزرگ نمایی می شود، عمدتاً با محوریت تحولات اقتصادی و اجتماعی است، درحالی که هدف اصلی آمریکایی ها وابسته و مرتبط کردن ارگانیک و پیوسته اقتصاد خاورمیانه (درکلیه حوزه ها) به اقتصاد آمریکا و حفظ موجودیت اسرائیل به عنوان سرپل منطقه ای سرمایه داری بزرگ است، تا تضمینی دراز مدت جهت ترتیبات اولویت دار امنیتی و سیاسی بوجود آورد و بازگشت ناپذیری طرح های هژمونیک خود را مسجل نماید.

هـ- کنترل و تسلط بر حوزه های استراتژیک منطقه:

ویژه گی های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و استراتژیکی منطقه، به ویژه منابع انرژی کشورهای حوزه خلیج فارس و اهمیت آبراه خلیج فارس و تنگه هرمز و نیز شش جزیره ایرانی که به حالت خط قوسی دراین آبراه زنجیره دفاعی ایران را تشکیل می دهد، همه اینها آمریکا را بر آن داشت تا از دهه 1970 دراین منطقه حضور یابد. حضور آمریکا بعد از خروج انگلستان از کانال سوئز و خلیج فارس (1971) به دو شکل مستقیم و غیرمستقیم و در سایه دکترین دوستونی (نیکسون- کسینجر) ادامه یافت (یعنی ایران قبل از انقلاب به عنوان ستون نظامی وعربستان سعودی بنام ستون مالی و اقتصادی در خدمت دولت ایالات متحده آمریکا بودند). چیزی که آمریکا را در دهه هفتاد قرن بیستم وادار نمود تا در بومی کردن مسائل منطقه از جمله امنیت آن پیشتاز شود، سرسپردگی رژیم های پهلوی و عربستان بود، ضمن این که تجربه تلخی که آمریکا از رویارویی مستقیم با کشور ویتنام شمالی درسال های جنگ (1975- 1964) داشت و نیز به خاطر پرهیز از ایجاد تنش و برخورد با شوروی، نیز باعث می شدند آمریکا حضور مستقیم کم رنگی داشته باشد، ولی با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شرایط گذشته تغییر کرده و آمریکا به صورت مستقیم در منطقه حضور پیدا کرد.

علاوه بر این که جنگ های منطقه ای و سایر رخدادها و تحولات سیاسی فرهنگی هم مزید بر علت حضور مستقیم آمریکا بود. به خاطر ویژه گیهای منطقه، اهمیت نفت و نیز مقابله با به اصطلاح بنیادگرایی اسلامی و کنترل و مهار جمهوری اسلامی ایران، بر حجم ماشین جنگی آمریکا افزوده شد. آمریکا تجهیزات و ناوگان های پیشرفته ای در خلیج فارس و مناطق حاشیه آن مستقر نموده است؛ حدود 20 پایگاه هوایی در اغلب کشورهای منطقه از جمله در عربستان، پاکستان، مصر، اسرائیل و عمان تاسیس نمود. از مهمترین آنها، پایگاه هوایی «گوا» در پاکستان، «ظهران» در عربستان و «دیه گو گارسیا» پایگاه هوایی دریائی در اقیانوس هند است. این جزیره که در 2000 کیلومتری خلیج فارس واقع شده است، به عنوان پایگاه پشتیبانی نیروهای عملیاتی آمریکایی، دارای تسهیلات هوایی، دریائی و مخابراتی توسعه یافته است.

این جزیره به تنهایی 18 فروند کشتی عظیم باربری به عنوان مخزن و ذخیره، تعمیرگاه های مجهز، پادگان 2500 نفری و قابلیت پشتیبانی 12 هزار نفر تفنگدار اعزامی از هاوایی و ناوگان دریائی آمریکا در منطقه را به مدت 3 ماه دارد.

حرف آخر این که با تمام توانمندی های تسلیحاتی که آمریکا دارد، بیش از 25 سال است در پشت دیوار غیرت و عزت جوانان ایران و جهان اسلام بازمانده است و مطمئناً تا زمانی که جوانان این مرزوبوم به اسلام و آرمان های آن ایمان داشته باشند، شکست آمریکا و متحدانش قطعی است و این سنت لایتغیرالهی است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات