مباني مديريت جهادي در آموزههاي اسلامي/ دکتر محمد باقر قاليباف*
پایگاه بصیرت، گروه اقتصادی/ بحث ما «فرهنگ جهادي» است، چراكه مديريت جهادي در سايه فرهنگ جهادي معني و مفهوم پيدا ميكند. مقام معظم رهبري امسال را سال فرهنگ و اقتصاد نامگذاري فرمودند و بر عزم ملي و مديريت جهادي در نامگذاري امسال تأكيد شده است. بدون شك موضوع مديريت جهادي، موضوع سال 1393 نيست. مديريت جهادي موضوعي است كه با فرهنگ شيعه از صدر اسلام تا به امروز عجين است و ما با اين موضوع زندگي كرديم و از اين به بعد هم با آن زندگي خواهيم كرد. مهم اين است كه ما زمان و مكان را بهدرستي براي اين فرهنگ بشناسيم.
آن چيزي كه در زندگي ما بسيار مهم و اساسي است، ايمان است. به هر حال، نظام اسلامي ما و قدرت اين نظام اسلامي و انقلاب اسلامي، تكيه بر ايمان دارد. شهيد مطهري(رضوانالله تعالي عليه) در بحث عوامل پيروزي انقلاب، درباره خصوصيات امام(ره)بر اين موضوع تأكيد دارند كه امام ايمان به خدا، مردم و باورهاي خود داشت. شرط ايمان و ايمان داشتن به آن باورهايي كه داريم، بسيار مهم و اساسي است. موليالموحدين اميرالمؤمنين، علي(ع)، ميفرمايند: حقيقت ايمان بر چهار چيز تكيه دارد: صبر، يقين، عدل و جهاد. ما در فرهنگ اسلامي و شيعي خودمان بايد به طور جدي به آن توجه كنيم و بعد تأكيد بر اين است كه جهاد خودش بر چهار پايه استوار است: امر به معروف، نهي از منكر، راستگويي در هر شرايطي و دشمني با فاسقان؛ يعني اگر ما ميخواهيم بگوييم اساس قدرت ما بر ايمان است، ايمان بر آن چهار پايه صبر، يقين، عدل و جهاد است و جهاد هم خودش بر چهار پايه مستقر است. امر به معروف، نهي از منكر، راستگويي در هر شرايطي و دشمني با فاسقان.
ما وقتي به زندگي اهل بيت(عليهمالسلام) نگاه ميكنيم، ميخواهيم ببينيم چگونه سياست ميكردند؟ چگونه اداره و تدبير ميكردند؟ مبناي سياستورزي، خردورزي، تصميمگيري، اداره جامعه و تدبير كردن آنها در جامعه بر چه اساسي بوده است؟ ميبينيم كه در فرهنگ اهل بيت(عليهمالسلام) بر سه موضوع تأكيد شده است: حق، عدل و فطرت. «حق» در حقيقت يك درك حكيمانه و يك سنت الهي است. حق و حقمداري، اساس زندگي انسان در همه عصرها و نسلهاست. درباره «عدل» هم با نگاهي به زندگي معصومين و انبيا(ع) در مييابيم که هميشه تأكيد و حمايت آنها بر عدل در جامعه بوده است. بعضي از فقها و اسلامشناسان بزرگمان معتقدند كه اگر در جامعهاي عدل مستقر نشود، بقيه احكام امكان اجرا ندارد و شرط بقيه احكام را اجراي عدالت در جامعه ميدانند. يكي از مهمترين و اساسيترين رسالتهاي يك نظام و حكومت اسلامي، مربوط به عدل است و هميشه حامي عدل بوده است. اهل بيت(عليهمالسلام) نيز هميشه تلاششان اين بوده که آن حوزه اقتضا را بهدرستي تشريح كنند و در حقيقت براي مقتضاي آن اقتضا در جامعه كالا توليد كنند و به موضوعات فرهنگي توجه كنند نه براي تقاضاهاي موجود در جامعه. خيلي وقتها در جامعه تقاضاهايي وجود دارد كه آن تقاضاها، تقاضاهايي كاذب هستند.
در اقتصاد سرمايهداري وقتي بحث عرضه و تقاضا را دنبال ميكنند، ميگويند ببينيد: چه چيزي را تقاضا دارند، آن را عرضه كنيد؛ ولي ما در فرهنگ اهل بيتي، براي مقتضاي آن اقتضايي كه در حوزه عدل به عنوان يكي از مهمترين موضوعات است، به آن توجه داريم. در حقيقت در جامعه آنهايي كه براساس تقاضا، يك كالا را چه كالاي فرهنگي و چه غيرفرهنگي توليد ميكنند، به دنبال تعادل در جامعه هستند و هميشه از عدل محرومند. بين حمايت از عدل و برقراري تعادل، فرق اساسي است. در حقيقت آنهايي كه بهدنبال تعادل هستند، با باورهاي اهل بيت(عليهمالسلام) نه خودشان سعيد ميشوند و نه جامعه را به سعادت ميرسانند؛ ولي آنهايي كه حامي عدلند و با مقتضاي اقتضائات جامعه حرکت ميكنند و مبتني بر سنتهاي الهي گام بر ميدارند، در حقيقت براي اداره و مديريت جامعه سياستمدار و مدبرند؛ نه سياستفروش و سياستباز. قيام امام حسين(ع) براساس اقتضا بود نه براساس تقاضا. خيلي نامه نوشتند بعد نامههاي خود را پس گرفتند. ولي حضرت برنگشت و مسير را ادامه داد؛ چرا كه اقتضاي جامعه اين بود كه حضرت بيايد و اين حركت جهادي و فرهنگ عاشورايي را براي هميشه تاريخ بگذارد تا ما امروز بين تعادل و عدل، گير نكنيم و بفهميم بر اساس عدل بايد عمل كنيم نه به تعادل؛ پس در حقيقت اگر در حوزه مديريت در فضا و فرهنگ اهلبيت(عليهمالسلام)، حق و عدل و فطرت، پايههاي اساسي فرهنگ اهل بيت(عليهمالسلام) در اداره جامعه است، بايد بدانيم که فطرت هم اساسا بحث فطري است نه از جنس نگاه انسانمحوري كه در نگاه اومانيستي امروز و غربگرايي بعضاً حاكم ميشود؛ يعني موضوع دروني است، باورهاي انسان است، به دليل همان ايماني كه به آن اشاره كرديم. در واقع اقتضا هم از فطرت و درون انسانها سرچشمه ميگيرد و بايد انسان را از درون شناخت نه از بيرون و عوامل بيروني؛ بنابراين حتماً مديريت جهادي تحتتأثير فرهنگ جهادي است و در حقيقت مديريت جهادي، نگاه عملياتي مديريت اسلامي است. من نميخواهم اين شاخه را باز كنم. حدود هفت ـ هشت سال پيش من در حوزه مديريت، يادداشتي در مجله دانشگاه امام صادق(ع) گذاشتم. مقاله مفصلي بود كه آن زمان بحث شد که آيا اصلاً مديريت اسلامي و غيراسلامي داريم؟
مگر مديريت که يا علم است يا هنر است يا هر چيز ديگر، اسلامي و غيراسلامي دارد؟ آنجا مفصل بحث كردم كه مديريت حتماً اسلامي و غيراسلامي دارد. مباني اسلامي و غيراسلامي آن، همين است كه الآن ميگوييم. در واقع مديريت جهادي شعبهاي از فرهنگ جهادي در مديريت اسلامي است. اگر بر اين سه اصل حق، عدل و فطرت نگاه كنيم، ميگوييم مديريت جهادي يعني كار و تلاش خالصانه در راه خدا و با عقل متصل به وحي نه عقل ابزاري و نه عقل پراگماتيستي. به هر حال، بخشي از شما از نسل دوران دفاع مقدس هستيد. اگر ما ميخواستيم با عقل پراگماتيستي نگاه كنيم، ديگر هيچ دليلي نداشتيم كه در خرمشهر بايستيم و مقاومت كنيم، در والفجر 1 و مقدماتي و... بايستيم. اصلاً عقل پراگماتيستي و عقل ابزاري به ما اجازه نميداد كه بجنگيم و بايد راه بنيصدر را ادامه دنبال ميکرديم و همهچيز را تحويل ميداديم. عقل متصل به وحي است که نهتنها به ما اجازه ميدهد، بلکه ما را موظف و مكلف ميكند كه بايستيم و اگر در اين مسير ايستاديم، خدا پيروزي ما را ضمانت ميكند. امروز متأسفانه در جامعه ما در علم مديريت هم مثل بقيه علوم انساني كه تحتتأثير فرهنگ غرب هستيم، در موضوع مديريت هم تحتتأثير همين فرهنگ هستيم و مديريت را هم اينگونه تعريف ميكنيم و در حقيقت اين نوع مديريت كاملاً متفاوت از مديريت اسلامي و غير اسلامي است. به هر حال، اين چالشي است که در حوزه علوم انساني است ولي بحث امروز ما نيست، ولي شاخه علم مديريت هم امروز تحتتأثير همين بحث قرار دارد. مديريت اسلامي كه مديريت جهادي، شعبه عملياتي اين مديريت اسلامي است، بهطور مختصر بر سه سطح است: الگوهاي نظري که در واقع سطح اوليه آن است؛ آن پارادايم فکري حاكم بر اين موضوع است كه اين مبتني بر معنويتگرايي و اسلامگرايي است. سطح دوم در مديريت جهادي، مباني فلسفي مديريت جهادي است كه ما در آن بايد بهدرستي هستيشناسي، معرفتشناسي و انسانشناسي را در حوزه مديريت جهادي بدانيم؛ يعني در حوزه هستيشناسي ما كاملاً بايد توحيدي به موضوع نگاه كنيم. در حوزه معرفتشناسي همان حاكميت وحي است؛ و عقل را آن بخش از وحي الهي بدانيم كه خداوند تبارك و تعالي در نهاد همه انسانها قرار داده است؛ در حوزه معرفتشناختي، اين اساس است.
اين عقل، مهم است؛ عقلي كه شهيد مطهري ميفرمايد كه پيامبر(ص) با اين عظمت، حجت ظاهري شماست و عقل متصل به وحي كه خدا در نهاد شما قرار داده، حجت باطني شماست. در حوزه معرفتشناختي براي مديريت جهادي بايد با عقل متصل به وحي به آن توجه كنيم و در حوزه انسانشناسي هم بايد بدانيم كه انسان به عنوان خليفهالله بر روي زمين است و دو عنصر مهم انسانيت و آزادگي را دارد و خدا هر انساني را که آفريد، اين دو را به او اعطا كرد. سطح سوم مديريت جهادي هم كه امروز بيشتر به اين موضوعات پرداخته ميشود، در واقع نظام نگرشي بر مديريت جهادي است كه فرايند مديريت جهادي است كه ما در برنامهريزي، تشكيلات و فرايند هستيم كه اين هم البته بحث بسيار مهم و اساسي است، ولي آن نكته مهم و كليدي فرهنگ جهادي و مديريت جهادي اين است كه اين تفکر فقط مربوط به سال 93 نيست و ريشه در تاريخ و فرهنگ ما دارد. ما از 15 خرداد 1342 از قيام امام(ره) هم دو تفكر را ميبينيم: يک تفكر اين بود كه به امام ميگفتند با كدام سرباز؟ با كدام امكانات ميشود جلوي شاه با اين ساواك و قدرت و هيمنه و ژاندارم منطقه ايستاد؟ زمان جنگ سرد بود و تمام دنيا زير سلطه آمريكا و اتحاد جماهير شوروي بود، هيچ انقلابي بدون نظر موافق آمريكا و شوروي اتفاق نميافتاد. در حوزه كارائيب در كوبا هم اگر اتفاقي ميافتاد، شوروي پشت سر آن بود؛ در شاخ آفريقا هم اگر اتفاقي ميافتاد، آنها بودند. ويتنام شمالي و جنوبي، در كره شمالي و جنوبي، در هر جا اتفاقي افتاد، يك طرف آن آمريكا بود و طرف ديگر آن شوروي حضور داشت. به هر حال يك مجتهد در قم ميخواهد بلند شود و مقابل همه اينها بايستد. مگر مخالف امام(ره) نبودند؟ هم در دانشگاه و هم در حوزه نخبگاني در بخشهاي مختلف با ايشان مخالف بودند. اين همان مديريت ليبراليستي است؛ اين همان مديريت غيرجهادي است، اين همان عدل غيرمتصل به وحي است. امام در اينجا به اقتضائات و وظايف خود عمل كرد. امام گفت من وظيفه دارم با ظلم مبارزه كنم. انقلاب را آغاز كرد. از امام سؤال كردند با كدام سرباز؟ گفت: سربازهاي من همه در قنداق [گهوارهها] هستند. بعدها ديديم كه آمدند، يعني متولدان همان سال 40 تا42 به بعد هم آمدند كف خيابان انقلاب كردند و هم آمدند جنگ را اداره كردند. امام را از عراق بيرون کردند، از كويت هم بيرون كردند. روزي كه ميخواستند به ايران بيايند، گفتند شاه در آنجا است و هنوز همه چيز پابرجاست.
كجا ميخواهيد برويد؟ حكومت نظامي در ايران اعلام شد، دستور دادند مردم بيايند بيرون، لانه جاسوسي را گرفتند، امام تعارف هم نكرد. وقتي در لانه جاسوسي آن اتفاق افتاد، وقتي در ارديبهشت واقعه طبس اتفاق افتاد، امام اصلا مثل خيلي از افراد سياسي پُز نداد كه بگويد ما بوديم، رادارهاي ما بودند، نيروي هوايي ما بود و اينها دشمنان ما را منهدم کردند... امام اصلاً از اين حرفها نزد. امام محكم جلوي آمريكا ايستاد و گفت لانه جاسوسي را بايد جمع كنيد و رفتار كاملاً انساني انجام دادند. به دليل اينكه به دنيا بگويند ما دشمني نداريم، خانمها را رها كردند، سياهپوستها را رها كردند و آنهايي كه جاسوسي ميكردند، اينجا نگه داشتند؛ ولي اصلاْ به اين كارها كاري نداشتند، آن عدل، حق و فطرت را مبنا قرار دادند. وقتي آنها طراحي كردند و واقعه طبس اتفاق افتاد، امام نيامد قدرتنمايي كند و بگويد اين قدرت نظامي ما بود. گفت: خدا همه كارها را انجام داد. يعني ميخواست بگويد طرف شما خدا است. دروغ نگفتند که ما ميخواهيم به دنيا نشان دهيم اين قدرت ماست؛ اين اشتباه است. ما بايد بگوييم قدرت خداست. خدا خواست چنين اتفاقي افتاد. خيلي از حوادث ديگر را هم داريم كه اصلا ما خبر نداشتيم. يك اتفاقي ميافتد، ميگوييم اين كار ماست؛ نه، كار ما نيست، كار خداست. همان حرفي كه امام فرمودند: اگر آمريکا بخواهد در مقابل دين ما بايستد، جلوي همه دنياي او خواهيم ايستاد. اين همان فرهنگ جهادي است. همان مديريت جهادي است؛ از اين رو همانطور كه خرمشهر آزاد ميشود، خرمشهر را بهطور مستقيم رزمندهها گرفتند، مثل حادثه طبس هم نبود ولي باز آنجا هم امام ميفرمايند كه خرمشهر را خدا آزاد كرد. در اوج جنگ، امام احساس ميكند بايد در لبنان به دفاع مسلمانان برويم و آن اتفاق بزرگ ميافتد كه امروز شجره طيبه حزبالله را در آنجا ميبينيد كه اين افتخار بزرگ دارد اتفاق ميافتد. هميشه از گذشته دور، از اول انقلاب خودمان تا به امروز، اين دو تفكر وجود داشت. امام خامنهاي يك بار ديگر در سال ۹۳ اين حقيقت را متذكر شدند و به همه ما يادآوري كردند كه امروز هم در كشور دو راهبرد وجود دارد: 1ـ راهبرد فرهنگ جهادي و مديريت جهادي. 2ـ راهبرد نگاه ليبراليستي و وادادگي.
از اين رو چندي پيش هم كه در خدمت دوستان علما و رزمندگان جانباز تهران بودم، گفتم: با فرهنگ جهادي است كه ما ميز مذاكره را هم ميدان مبارزه ميدانيم؛ شكل آن عوض شده؛ آنها بهدنبال آن هستند که نظام اسلامي نباشد. ما هم به دنبال اين هستيم كه با ظلم مبارزه كنيم؛ يك روز وسط جبهه ميجنگيم، يك روز انقلاب ميكنيم، يك روز در ساختوساز ميرويم، در حوزه سياست خارجي هم يك وقتي اقتضا ميكند پشت ميز مينشينيم، ولي ميز را ميز مبارزه ميدانيم. اين نگاهها خيلي تفاوت مبنايي دارد كه آيا با فرهنگ جهادي پشت اين ميز مينشينيم يا با فرهنگ ليبراليستي اين كار را ميكنيم. يكي از اشتباهات بزرگ و فاحش ما پس از دوران دفاع مقدس كه دولتها بر مصدر كار آمدند، اين است كه هرچه زمان گذشت، از فرهنگ جهادي و مديريت جهادي فاصله گرفتيم. بعضي وقتها خودمحوري را به جاي خدامحوري غالب كرديم. بعضي اوقات خودشيفتگي را با خودباوري جابهجا كرديم. حالا من نميتوانم نيتخواني كنم كه خلاصه اين كار را آگاهانه انجام دادند يا ناآگاهانه؛ ولي وقتي نگاه ميكنيم ميبينيم که خودشيفتگي بهجاي خودباوري به جامعه تزريق شد. مردمباوري را با مردمفريبي اشتباه گرفتيم، عدالت را با مساوات اشتباه گرفتيم، اقتصاد مقاومتي را با اقتصاد سياسي اشتباه گرفتيم، به وادادگي و انفعال، لقب عقلانيت داديم؛ اين عقلانيت هم اگر باشد، عقلانيت ابزاري و پراگماتيستي است نه عقلانيت متصل به وحي؛ خيلي جاها توهم را آرمانگرايي ناميديم و اينها را جابهجا كرديم. من زماني در دولت آقاي هاشمي رفسنجاني مسئول قرارگاه سازندگي سپاه بودم ـ حتماً اين موضوع را آقاي هاشمي تأييد ميكند ـ در سال 72 خدمتشان رسيدم و گفتم با اين فرهنگي كه ما در سازندگي پيش ميرويم، با اين سبك پيمانكاري، كار به جايي نميرسد، اگر به جايي برسد، فقر و فساد بيشتر ميشود. همين فسادي كه امروز در جامعه ميبينيم، من به خاطرم است كه براي ايشان مثال زدم و گفتم: اجازه دهيد ما واقعاً كشور را و مناطق جنگي و غيرجنگي و اقتصادي را که ميخواهيم بسازيم، با همان فرهنگ دوران دفاع مقدس بسازيم. ايشان گفتند: اين دوره خيلي متفاوت است و خيلي با هم فرق ميكند. گفتم: چه فرقي ميكند؟ گفتند: نه؛ اينطوري نميشود. خراسان را مثال زدم. گفتم با وجود لشکر 77 چرا ما تيپ امام رضا(ع) را تشكيل داديم؟ براي چه لشکر نصر را درست كرديم؟ خب لشکر خراسان كه ��ود. ما بسيجيها و قاليبافها همه جمع شويم، برويم، خب با هم ميرفتيم جبهه با آنها، گفت: نه نميشد.
ما امروز ميگوييم با همه سازوكاري كه در حوزه فضاي ساختوساز، پيمانكاري و فرهنگ اقتصادي در كشور است، با اين فرهنگ نميشود يك اقتصادي در تراز نظام اسلامي درست كرد؛ همين بحثي كه امروز به آن ميگوييم اقتصاد مقاومتي. اين بحث سال ۷۲ است. ما نتوانستيم ايشان[هاشمي رفسنجاني] را متقاعد كنيم، ايشان نپذيرفت. من روزي كه آمدم جبهه، چه کاره بودم؟ فرمانده بودم؟ كار بلد بودم؟ نظامي بودم؟ ايشان ميگفتند: اينها کار بلد نيستند. گفتم: دانشگاه فردوسي مشهد را محور ميكنيم، همه مهندسان بيايند. هر كسي كاربلد است، بيايد. مگر ارتش در جنگ نبود؛ ولي شما نگاه كنيد همين ارتش، همين سپاه و همين بسيج در تفكر بنيصدر هر روز عقبنشيني ميكردند. همين ارتش، سپاه و بسيج در تفكر امام و مديريت جهادي بر دشمن تاختند و بردند. حتي خود ما در هر عملياتي كه به ايمانمان خللي وارد شد، در همان عمليات شكست خورديم. مديريت جهادي يك تغيير در نگرش و روش است، خداباوري در عين خودباوري است، يعني هم به خودمان ايمان داريم که اين كار را انجام ميدهيم، هم به خدا مطمئن هستيم كه دست ما را ميگيرد. به همين دليل، در والفجر ۸ آن پل روي بهمن شير و روي اروند قرار ميگيرد، پلي كه هيچوقت فكر نميكرديم بتوانيم بسازيم، با روحيه جهادي ساخته ميشود. در مديريت جهادي، ابتكار است، خلاقيت و نوآوري است. اين خلاقيت، نوآوري و ابتكار هم مندرآوردي نيست. با تكيه بر علم اتفاق ميافتد، امروز اينكه ماهوارهها را در مدار قرار ميدهند، از كجا اتفاق افتاده است؟ همان خلاقيت و خودباوري است. خدا رحمت كند شهيد شفيعزاده، شهيد مقدم و... در جفير و طلائيه اولين موشكي كه خواستند پرتاب كنند، گذاشته بودند روي تويوتا که تكه پاره شد. بچهها هم مجروح شدند، موشكي هم كه بلند شد، پنجاه متر آنطرفتر به زمين خورد، ولي كار را مبتني بر كار علمي و تحقيقاتي دنبال کردند و امروز اين اتفاق ميافتد که در پاي ميز مذاكره هم نگران كارهاي جهادي بچههاي دوران دفاع مقدس هستند كه ميخواهند آن روحيه جهادي را بكُشند تا قدرت دفاعي شما را كه مبتني بر يك فرهنگ جهادي است، متوقف كنند. ما در فرهنگ جهادي به خودمان و خانوادهمان، ... به همه با هم همزمان نگاه ميكنيم.
آرمانگراي واقعبين هستيم، با توهمات زندگي نميكنيم. بعضيها هم فقط شعار ميدهند. مقام معظم رهبري فرمودند كه حزباللهيها و انقلابيها كساني هستند كه آرمانگراهاي واقعبين هستند. ما نتيجهمحور هم هستيم و به نتيجه هم بايد توجه كنيم. كار را بايد جمعي انجام دهيم، با خرد جمعي حركت كنيم، مردم را شريك كنيم. ما در جنگ، مردم را شريك كرديم. بسيج، شراكت مردم در جنگ بود؛ ولي در اقتصاد، فرهنگ و سياست، مردم را راه نميدهيم و اگر هم راه دهيم، مقطعي به آنها راه ميدهيم و رأيشان را ميخواهيم بعد ديگر با آنها كار نداريم. اگر امر به معروف و نهي از منكر نباشد، ميشود استفاده فصلي و اگر فصل 8 قانون اساسي باشد، مديريت جهادي و فرهنگ جهادي است؛ يعني هميشه مردم حاضر در صحنه هستند. ما در فرهنگ جهادي، هم به خدا توكل ميكنيم و هم به مردم اعتماد داريم. بياعتماد به مردم نيستيم. فرهنگ جهادي است كه حضرت امام(ره) ميگويد: من خدمتگزار مردم هستم؛ رهبر شما آن كودك سيزدهساله است و...؛ ولي همان امامي كه در مقابل مردم اين قدر تواضع ميكند، ميگويد: اگر روزي مردم يك خواسته غيرالهي داشته باشند، همه مردم يك طرف باشند و من تنها يك طرف باشم، در مقابل همه اين مردم ميايستم. جهاد و حق، عبور از ديوانسالاري، منتهي عبوري كه برنامهمحور باشد نه اينکه تصميم بگيريم و بعد مشكلات درست كنيم. حتماً بايد در مديريت جهادي جوانگرايي كنيم، ولي اگر جوانگرايي منطبق بر شايستهسالاري و شايستهگزيني نباشد و در آن، شايستهپروري وجود نداشته باشد، اين يعني كشتن يك سازمان و از بين بردن يك سازمان.
*متن حاضر تلخيص سخنراني در همايش معاونت سياسي نمايندگي وليفقيه در سپاه است.